من در قصههايم سرِ پرندهاي را بريده و پنهان کردهام تا خواننده به تحرک و تشنج تشديد شدهی تن و بال و پاهايش خيره شود؛ و پيش از آنکه پرنده بميرد، و تحرکش به سکون تبديل شود، شما تپش و تحرک و زنده بودن را در دردناکترين شکل آن ميبينيد که ديگر زندگي نيست، مرگ هم نيست؛ زيرا حرکت تندتر شده اندامش وجود دارد و زندگي آميخته با مرگ. و اين همه لحظهاي است پيش از مرگ، که پرنده شديدترين پر و بال زدن سرتاسر زندگياش را انجام داده است؛ لحظهاي که بيشترين آميختگي را با زندگي و طلب زندگي دارد، آن هم درست در همسايگي مرگ. به خاطر همين است که تمام قصههاي من شروع و پايان ندارد.داستانهای ناتمامبیژن نجدیبرچسبها: بریده کتاب, داستانهای ناتمام, بیژن نجدی + نوشته شده در دوشنبه بیست و چهارم مهر ۱۴۰۲ساعت 15:3  توسط احسان نصری | بخوانید, ...ادامه مطلب
شرایط برای نوشتن خیلی افسرده کننده است، مدام میگویی اوضاع بدتر از این نمیشود و بعد میبینی که میشود. چقدر بدتر میتواند بشود؟یادداشتهای بغدادنها الراضیترجمهی مریم مومنیبرچسبها: بریده کتاب, یادداشتهای بغداد, نها الراضی, مریم مومنی بخوانید, ...ادامه مطلب
پیچیده است عطر نفسهایت در حلقه حلقه حلقهی گیسویممیلرزد از تصور آغوشت ماهیچههای نازک بازویممن رشته کوه یخزدهای هستم چشمان تو شبیه دو اسکیبازاز قلهها به دامنه میلغزند سُر میخورند نرم و سبک رویمپیش از تو گاه کوهنوردانی قصد صعود داشتهاند از مناما رسیده پرچمشان تنها تا صبح مهگرفتهی پهلویمتنها تویی که جای قدمهایت بر شانههای برفی من پیداستتنها تویی و باد که این شبها دنبال تو رها شده در مویمآن رشته کوه یخزده این شبها آتشفشان تشنهی خاموشیستانگار در تمام تنم جاریست سرب مذاب و هیچ نمیگویملب بستهام از آنکه هراسانم، لب واکنم حرارت پنهانم -یخهام را مذاب کند آنوقت... آنوقت آه... آه... چه میگویم؟آنوقت میروند دو اسکیباز از دامنم به کوه یخی دیگرکوهی که قلههای بلندش هم حتی نمیرسند به زانویملب بستهام هنوز و همین کافیست این که هنوز هستی و شب تا صبحپیچیده است عطر نفسهایت در حلقه حلقه حلقهی گیسویمپانتهآ صفاییبرچسبها: اشعار, غزل, پانتهآ صفایی + نوشته شده در یکشنبه هجدهم تیر ۱۴۰۲ساعت 11:31  توسط احسان نصری | بخوانید, ...ادامه مطلب
چه روزهای کثیفی! خورشید هر روز در چرک و خون طلوع میکند و در لجن مرداب غروب میکند. صبحها دلم نمیخواهد بیدار شوم و شبها نمیتوانم درست بخوابم. روزم در دلمشغولی و شبم در خواب و بیدار میگذرد.روزها در راهشاهرخ مکسوببرچسبها: بریده کتاب, روزها در راه, شاهرخ مسکوب + نوشته شده در پنجشنبه یازدهم اسفند ۱۴۰۱ساعت 15:39  توسط احسان نصری | بخوانید, ...ادامه مطلب
مردم دوست ندارند شکست بخورند و شکست هم نخواهند خورد. مردم آزاد جنگ را شروع نمی کنند، اما شروع که شد، هرگز اسلحه شان را زمین نمی گذارند، حتی وقتی شکست بخورند. این کار از گله های انسانی که همه شان پیرو یک پیشوا هستند برنمی آید. به همین سبب است که گله های انسانی در عملیات ها پیروز می شوند و مردمان آزاد در نبردها. خواهید دید که جز این نیست، آقا.ماه پنهان استجان استاین بکترجمهی شهرزاد بیات موحدبرچسبها: بریده کتاب, ماه پنهان است, جان استاین بک, شهرزاد بیات موحد + نوشته شده در چهارشنبه یازدهم اسفند ۱۴۰۰ساعت 7:32  توسط احسان نصری | بخوانید, ...ادامه مطلب
از تو نشان گرفتم و دیدم نشان توییمن بیهوا پریدهام و آسمان توییای نقشِ تاک حک شده بر باغِ دامنتهر جرعهی شراب به هر استکان توییتقویمها به شوقِ تو تکرار میشوندبوی خوش بهار پس از هر خزان توییاز ابتدا, ...ادامه مطلب
تو ابر باشی اگر، شانههای من کوه استعبورت از شب تنهاییام چه بشکوه استنه سنگ نیست دلم آنچنان که میگویندبه هم فشردگی چند قرن اندوه استتو هم شبیه خودم بغض در گلو داریو رنگ پیرهنت آه سرد و بیروح استهن, ...ادامه مطلب
گل و ترانه و لبخند میرسد از راهبهار، سرخوش و خُرسند میرسد از راهگذشت دلهرهآور غروبِ تنهاییپگاهِ روشنِ پیوند میرسد از راهبهار، گمشدهی سبزِ آسمانی ماستکسی که گفتم و گفتند میرسد از راهکسی که روحِ ب, ...ادامه مطلب
سوزاندیَم که دلم خام تر شودوحشی شدی، غزلم رام تر شودآهو برای چه باید زمانِ صیدکاری کند که خوش اندام تر شود؟جز اینکه از سر جانش گذشته تاصیاد نابغه ناکام تر شود؟آدم برای نشستن به خاک توباید نترسد و بدنا, ...ادامه مطلب
وبلاگ بادها کلمه در وبلاگ پاییز کلمه بی رحم تر می وبلاگ وزند کلمه اصلا بعید نیستآدم ها رابا درخت ها اشتباه بگیرندزود به خانه برگرد!زیاد بیرون نمان!این وبلاگ بادها کلمه اگر کلاه را ببرندبه فکر بردن سرها می افتندرسول یونان, ...ادامه مطلب
آه اگر دوران شیرین وفا خواهد گذشتروزهای همنشینی های ما خواهد گذشتبعد من تنها نخواهی ماند، اما بعد توبر من تنها نمی دانی چه ها خواهد گذشت...عاشقان تازه ات اهل کدام آبادی اند؟عطر گیسوی تو این بار از کجا خ, ...ادامه مطلب
تنها منم که می دانمچرا اغلب اوقات ساکتیبه اولین صبحپس از پایان جنگ می مانیآرامی و زیبااماغمگینبه اولین صبحانهدر اولین روز صلح شبیهیشیرینی و دلچسباماتنها با گریه می توان به تو دست زدحسن آذریبرچسبها: اشعار, شعر سپید, حسن آذری+ نوشته شده در شنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 13:39 توسط احسان نصری | , ...ادامه مطلب
ماییم و پرسه های شبانه: همین و بستا بانگ صبح، شعر و ترانه: همین و بسفرجام ماجرای بدِ روز را مپرسخوش باد قصه های شبانه: همین و بسبعد از من و تو، از من و تو، یادگار چیست؟یک مشت داستان و فسانه: همین و بسمشتاقم و به خاطر یک لحظه دیدنتآورده ام هزار بهانه: همین و بس–یک روح شرحه شرحه و یک جسم چاک چاک–از من جز این مجوی نشانه: همین و بستنها، در این حوالی متروک، روح منبا یاد توست شانه به شانه: همین و بسچون عابری - خلاصه بگویم - در این مسیرماندیم زیر چرخ زمانه: همین و بسسهیل محمودی,fishki net ...ادامه مطلب
نمی خواهدچیزی را دوست بداریهمین بهانه های کوچک برای زنده ماندنتبعدهاتو را خواهد کشتعلیرضا آدینه,بعدها الروح من حبك جريحه,بعدها ماصارت صدق,بعدها ماصارت صدق ونسيتني ...ادامه مطلب
دهان جُربزه را سخت وا گذاشته استسری که سر به سرِ نیزه ها گذاشته استقدش بلندتر از ماست ده سر و گردنکسی که روی سر خویش پا گذاشته استبنا نبود سر از نی درآوَرَد آوازخداش خیر دهد کاین بنا گذاشته استچه تاجر است که سرمایه اش سر است و شگفتکه اصلِ مایه همان ابتدا گذاشته استسیاه مستیِ آن ساقیِ مبارز بینکه دستِ خویش نداند کجا گذاشته استشگفت مملکتا! این مگر عروسی کیست؟که این قبیله، خود از خون حنا گذاشته استفریب خورده کسی، کاین حماسه ی بشکوهتباه کرده و جای عزا گذاشته استوگر که اشک بریزیم گریه ی شوق استاز آنچه بر لب ما مرحبا گذاشته استحسین جنتی, ...ادامه مطلب