خدایا، به من پاهای عنکبوت عطا کنکه من و تمام کودکان خاورمیانهبه سقف وطن آویزان شویمتا این روزگار بگذرد...محمد الماغوطترجمهی سعید هلیچیبرچسبها: اشعار, شعر سپید, شعر جهان, محمد الماغوط + نوشته شده در سه شنبه پانزدهم فروردین ۱۴۰۲ساعت 9:32  توسط احسان نصری | بخوانید, ...ادامه مطلب
چه روزهای کثیفی! خورشید هر روز در چرک و خون طلوع میکند و در لجن مرداب غروب میکند. صبحها دلم نمیخواهد بیدار شوم و شبها نمیتوانم درست بخوابم. روزم در دلمشغولی و شبم در خواب و بیدار میگذرد.روزها در راهشاهرخ مکسوببرچسبها: بریده کتاب, روزها در راه, شاهرخ مسکوب + نوشته شده در پنجشنبه یازدهم اسفند ۱۴۰۱ساعت 15:39  توسط احسان نصری | بخوانید, ...ادامه مطلب
بی تو بودن را تمام شهر با من گریه کرددوست با من هم صدا نالید دشمن گریه کردجای جای بی تو بودن را در آن تنگ غروبآسمانی ابر با بغضی سترون گریه کردبا هزاران آرزو یک مرد، مردی پر غرورمثل یک آلاله در فصل شکفتن , ...ادامه مطلب
لااقل برف نمی آید که توعبور کنیاز میان کوچهبارانی نمی بارد که خیس شوندموهایتهمه چیز سطحی می بارد این ماه هاجز اشک های منکه عجیب نیاز به چند ناودانی دارندحیف که نمی شودوگرنه اتاقت را تا اتاقمکول می ک, ...ادامه مطلب
من آشنای کویرم، تو اهل بارانیچه کرده ام که مرا از خودت نمی دانی؟مرا نگاه! که چشم از تو بر نمی دارمتو را نگاه! که از دیدنم گریزانیمن از غم تو غزل می سرایم و آن راتو عاشقانه به گوشِ رقیب می خوانیهزار باغ گل از دامن تو می رویدبه هر کجا بروی باز در گلستانیقیاسِ یک به یکِ شهر با تو آسان نیستکه بهتر از هم, ...ادامه مطلب
براى همه ى ما،همه ى روزها فراموش مى شوندبه جز همان یك روزكه نشانى اش رابه هیچكس نگفته ایم...محمدرضا عبدالملكیان, ...ادامه مطلب
وقتی خدا می خواست تو را بسازد،چه حال خوشی داشتچه حوصله ایاین موها، این چشم ها...خودت می فهمی؟من همه ی این ها را دوست دارم...عباس معروفی,خودت یه روز میفهمی ...ادامه مطلب