چه کرده ام که مرا از خودت نمی دانی؟

ساخت وبلاگ
من آشنای کویرم، تو اهل بارانی
چه کرده ام که مرا از خودت نمی دانی؟

مرا نگاه! که چشم از تو بر نمی دارم
تو را نگاه! که از دیدنم گریزانی

من از غم تو غزل می سرایم و آن را
تو عاشقانه به گوشِ رقیب می خوانی

هزار باغ گل از دامن تو می روید
به هر کجا بروی باز در گلستانی

قیاسِ یک به یکِ شهر با تو آسان نیست
که بهتر از همگان است؟ بهتر از آنی...

سجاد سامانی
برچسب‌ها: اشعار, غزل, سجاد سامانی

+ نوشته شده در  شنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 23:41  توسط احسان نصری  | 
ساده اما قشنگ...
ما را در سایت ساده اما قشنگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sadeamaghashango بازدید : 102 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 2:25