ببخش بچّه کوچولوی گیج قلب مرا

ساخت وبلاگ

شب است، در همه دنیا شب است، در من شب
مرا بگیر چنان جفت خویش لب بر لب!

چگونه چشم ببندم بر این الهه‌ی عشق؟!
عجب فرشته‌ی بامزّه‌ای‌ست لامصّب!

جلو نرو که به پایان نمی‌رسد این راه
کدام خاطره مانده‌ست؟! برنگرد عقب!

چقدر قرص مسکّن؟! چقدر مُهر سکوت؟!
رسیده درد به عمقِ... به عمقِ عمقِ عصب

کدام آتش عاشق به روح من پیچید؟
که سوخت پیرهن خواب‌های من از تب!

که در میان دلم بچّه موش غمگینی‌ست
که فکر می‌کند این روزها به تو اغلب

که چشم‌هایِ سیاهِ قشنگِ خیسِ بدِ...
که عاشقت شده بودم خلاصه‌ی مطلب!

ببخش بچّه کوچولوی گیج قلب مرا
اگر نداشت بهانه، اگر نداشت ادب

غزل تمام شده، وقت نحس بیداری‌ست
تو تازه می‌رسی از راه خانمِ... چه عجب!

سید مهدی موسوی


برچسب‌ها: اشعار, غزل, سید مهدی موسوی
+ نوشته شده در  شنبه پنجم اسفند ۱۴۰۲ساعت 23:13&nbsp توسط احسان نصری  | 

ساده اما قشنگ...
ما را در سایت ساده اما قشنگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sadeamaghashango بازدید : 18 تاريخ : جمعه 11 اسفند 1402 ساعت: 20:29