صبح تو را در فروشگاه دیدمهلو و زردآلو سوا میکردیگفتی برای یک مهمان است.تمام روزدر انتظار زنگ تلفن بودمگئورک امینترجمهی واهه آرمنبرچسبها: اشعار, شعر جهان, گئورک امین, واهه آرمن + نوشته شده در دوشنبه سیزدهم آذر ۱۴۰۲ساعت 15:13  توسط احسان نصری | بخوانید, ...ادامه مطلب
پیچیده است عطر نفسهایت در حلقه حلقه حلقهی گیسویممیلرزد از تصور آغوشت ماهیچههای نازک بازویممن رشته کوه یخزدهای هستم چشمان تو شبیه دو اسکیبازاز قلهها به دامنه میلغزند سُر میخورند نرم و سبک رویمپیش از تو گاه کوهنوردانی قصد صعود داشتهاند از مناما رسیده پرچمشان تنها تا صبح مهگرفتهی پهلویمتنها تویی که جای قدمهایت بر شانههای برفی من پیداستتنها تویی و باد که این شبها دنبال تو رها شده در مویمآن رشته کوه یخزده این شبها آتشفشان تشنهی خاموشیستانگار در تمام تنم جاریست سرب مذاب و هیچ نمیگویملب بستهام از آنکه هراسانم، لب واکنم حرارت پنهانم -یخهام را مذاب کند آنوقت... آنوقت آه... آه... چه میگویم؟آنوقت میروند دو اسکیباز از دامنم به کوه یخی دیگرکوهی که قلههای بلندش هم حتی نمیرسند به زانویملب بستهام هنوز و همین کافیست این که هنوز هستی و شب تا صبحپیچیده است عطر نفسهایت در حلقه حلقه حلقهی گیسویمپانتهآ صفاییبرچسبها: اشعار, غزل, پانتهآ صفایی + نوشته شده در یکشنبه هجدهم تیر ۱۴۰۲ساعت 11:31  توسط احسان نصری | بخوانید, ...ادامه مطلب
چه روزهای کثیفی! خورشید هر روز در چرک و خون طلوع میکند و در لجن مرداب غروب میکند. صبحها دلم نمیخواهد بیدار شوم و شبها نمیتوانم درست بخوابم. روزم در دلمشغولی و شبم در خواب و بیدار میگذرد.روزها در راهشاهرخ مکسوببرچسبها: بریده کتاب, روزها در راه, شاهرخ مسکوب + نوشته شده در پنجشنبه یازدهم اسفند ۱۴۰۱ساعت 15:39  توسط احسان نصری | بخوانید, ...ادامه مطلب
اگرچه مادر تو، دختر پیمبر نیستکسی حسینِ علی را چنین برادر نیستحسین، پیش تو انگار در کنار علی ستکسی چنان که تو، هرگز شبیه حیدر نیست وبلاگ زلال کلمه وبلاگ علقمه کلمه ، در وبلاگ حسرت کلمه تو میسوزدکنار آبی و لبهای تفته ات تر نیستبه زیر, ...ادامه مطلب
وبلاگ بادها کلمه در وبلاگ پاییز کلمه بی رحم تر می وبلاگ وزند کلمه اصلا بعید نیستآدم ها رابا درخت ها اشتباه بگیرندزود به خانه برگرد!زیاد بیرون نمان!این وبلاگ بادها کلمه اگر کلاه را ببرندبه فکر بردن سرها می افتندرسول یونان, ...ادامه مطلب
دلم شکست، کجایی که نوشخند زنی؟به یک اشاره دلم را دوباره بند زنی؟دوباره وصله ای از بوسه های دلچسبتبرین سفال ترک خورده ام به چند زنی؟اگر به دست تو باشد چه فرق این یا آن؟دمی ضماد گذاری... دمی گزند زنیمباد دود دل من به چشم غیر رودمخواه بیشتر آتش درین سپند زنیمنم که پیش تو از بید سر به زیرترمتویی که طعنه به هر سرو سربلند زنیدوباره همهمه افتاده است در کلماتکه در حوالی این شعر دیده اند زنیزنی که وصفش در این غزل نمی گنجدزن از حریر... از ابریشم... از پرند... زنی...علیرضا بدیعبرچسبها: اشعار, غزل, علیرضا بدیع+ نوشته شده در چهارشنبه چهارم بهمن ۱۳۹۶ساعت 20:34  توسط احسان نصری | Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب
در تمام طول این سفر اگرطول و عرض صفر راطی نکرده امدر عبور از این مسیر دوراز الف اگر گذشته اماز اگر اگر به یا رسیده اماز کجا به ناکجا...یا اگر به وهم بودنماحتمال داده امباز هم دویده امآنچنان که زندگی مراد, ...ادامه مطلب
بی تو بودن را تمام شهر با من گریه کرددوست با من هم صدا نالید دشمن گریه کردجای جای بی تو بودن را در آن تنگ غروبآسمانی ابر با بغضی سترون گریه کردبا هزاران آرزو یک مرد، مردی پر غرورمثل یک آلاله در فصل شکفتن , ...ادامه مطلب
داشت در یک عصر پاییزی زمان می ایستادداشت باران در مسیر ناودان می ایستادبا لبی که کاربرد اصلی اش بوسیدن استچای می نوشيد و قلب استکان می ایستاددر وفاداری اگر با خلق می سنجیدمشروی سکوی نخست این جهان می , ...ادامه مطلب
مانده امچگونه تو را فراموش کنم اگر تو را فراموش کنمبایدسال هایی را نیز که با تو بوده امفراموش کنمدریا را فراموش کنمو کافه های غروب راباران رااسب ها و جاده ها رابایددنیا رازندگی راو خودم را نیز فراموش کنم توبا همه چیز درآمیخته ای... رسول یونان برچسبها: اشعار, شعر سپید, رسول یونان+ نوشته شده در پنجشنبه دوم شهریور ۱۳۹۶ساعت 20:6 توسط احسان نصری | ,درآمیخته ...ادامه مطلب
فكر كنبه بارانی كه از پيراهنت می گذرداز پوستت می گذردو از درونتو را غرق می كندگروس عبدالملکیان, ...ادامه مطلب
از حالِ زارِ نامه برت حرف می زننداز این سفیر در به درت حرف می زننددر مسجدی که عطر علی می وزد از آناز بی نمازی پدرت حرف می زنندنیزه فروش هایِ نظرتنگِ چشم شوراز قد و قامت پسرت حرف می زنندکار از بهای گندم ری هم گذشته استاز قیمتِ سرِ قمرت حرف می زننددیدم کنیزهای دم بختِ بی جحازاز دختران در سفرت حرف می زننددیدم که در محله ی خورجین فروش هاخولی و شمر پشت سرت حرف می زنند وحید قاسمی,سفیر,سفیر ریل,سفیر پلاس,سفیر فیلم,سفیر آیلتس,سفیر قلهک,سفیر ایران در عربستان,سفیران هدایت,سفیر ایران در روسیه,سفیر ساعی ...ادامه مطلب
اگرچه می برد امشب دوباره از هوشتبه یاد هرکه اگر هرچه می زنی نوشت!نهال نو رس عشقی که دست تابستانسه گوشواره ی گیلاس کرده در گوشتسری تکان بده تا همچو گیس خرمنی اتتمام عشق به پایت بیفتد از دوشتسری تکان بده تا آن گدازه های هوسبجوشد از لب آتشفشان خاموشتسری تکان بده تا خود هر آن چه می دانیبریزد از تن عریان پرنیان پوشتمگر به سینه بخوابانی ام که این شب هاخیال خواب ندارم مگر در آغوشتامیرحسین اللهیاری,خیال خواب ندارم,خيال خواب ندارم,دلم گرفته خیال خواب ندارم ...ادامه مطلب
نبودی در دلم انگار طوفان شد، چه طوفانی!دو پلکم زخمی از شلاق باران شد، چه بارانی!صدایت کردم و سیبی به کف با دامنی آبیوزیدی بر لب ایوان و، ایوان شد چه ایوانی!نبودی بغض کردم... حرف ها را... خودخوری کردمدلم ارگ است و ارگ از خشت... ویران شد، چه ویرانی!گوزنی پیر بر مهمان سرای خانه ی خانیبر لطف سرپُری تک لول مهمان شد، چه مهمانی!یکی مثل من بدبخت در دام نگاه تویکی در تنگی آغوش زندان شد، چه زندانی!هلا ای پایتخت پیر، تای دسته دارت کو؟بگیرد دست من را آه، "طهران" شد چه "تهرانی"پس از یوسف تمام مصریان گفتند: عجب مصریبماند گریه هم سوغات کنعان شد، چه کنعانیمن از "سهراب" بودن ز,نبودی در دلم انگار طوفان شد چه طوفانی ...ادامه مطلب