دلی گرفته و چشمی به راه دارم منمخواه بی تو بمانم، گناه دارم من...به رغم خانهخرابی و دربهدر شدنمچه بیتها که از آن یک نگاه دارم منغمت به زندگیام رنگ تازه بخشیده استسپید مویم و بختی سیاه دارم منبه لطف دائمِ ساقیِ دست و دل باز استاگر که حال خوشی گاهگاه دارم مندریغ! یار فراموشکار من عمری استکه پشت پنجره چشمی به راه دارم منمحمد عزیزیبرچسبها: اشعار, غزل, محمد عزیزی + نوشته شده در دوشنبه شانزدهم بهمن ۱۴۰۲ساعت 8:26  توسط احسان نصری | بخوانید, ...ادامه مطلب
من آن یخم که از آتش گذشت و آب نشددعای یک لب مستم که مستجاب نشدمن آن گلم که در آتش دمید و پرپر شدبه شکل اشک در آمد ولي گلاب نشدنه گل که خوشهی انگور گور خود شدهایکه روی شاخه دلش خون شد و شراب نشدپیمبری که به شوق رسالتی ابدیدرون غار فنا گشت و انتخاب نشدنه من که بال هزاران چو من به خون غلتیدولی بنای قفس در جهان خراب نشدهزار پرتو نور از هزار سو نیزهبه شب زدند و جهان غرق آفتاب نشدبه خواب رفت جهان آنچنان که تا به ابدصدای هیچ خروسی حریف خواب نشدغلامرضا طریقیبرچسبها: اشعار, غزل, غلامرضا طریقی + نوشته شده در دوشنبه هفتم آذر ۱۴۰۱ساعت 7:53  توسط احسان نصری | بخوانید, ...ادامه مطلب
عشق آن است که مردم ما را با هم اشتباه بگیرندچون تلفن تو را بخواهدمن جواب دهم...و چون مرا دوستان به شام دعوت کنندتو به آنجا بروی...و چون شعر عاشقانهی تازهای از من بخوانندتو را سپاس بگویند!نزار قبانیترجمهی موسی اسواربرچسبها: اشعار, شعر سپید, شعر جهان, نزار قبانی, موسی اسوار + نوشته شده در سه شنبه یازدهم آبان ۱۴۰۰ساعت 15:27  توسط احسان نصری | بخوانید, ...ادامه مطلب
دو بُطر آب بیاور، شراب میکنمش بنوش! قطره به قطره، حساب میکنمش از این قرار که: مینوشم از تو پی در پی غمت تنیست که از گریه آب میکنمش فقط به نیمنگاهت، مسیر لذت را اگر نشان بدهی، انتخاب میکنمش اگر اراده کنی سجده میکنم به تنت سپس نفس به نفس، شعر ناب میکنمش همیشه خواستنت - لعنتی - گناه من است که از ازل به ابد، ارتکاب میکنمش یقین بدان اگر ایمان مراتبی دارد هزار مرتبه بیدار و خواب میکنمش چه قصهایست که در این مقام، حالت را - اگر درست بگویم - خراب, ...ادامه مطلب
بر شانهام دست است یا بار گناه است این؟حرمت نگه دار ای مسلمان! بارگاه است ایناز فکر چال چانهات بیرون نمیآیماز پیش روی خلق بردارش که چاه است اینابرو نه! خنجر، لب نه!مقتل، زلف نه! لشگراز صلح میگفتی، , ...ادامه مطلب
تو ابر باشی اگر، شانههای من کوه استعبورت از شب تنهاییام چه بشکوه استنه سنگ نیست دلم آنچنان که میگویندبه هم فشردگی چند قرن اندوه استتو هم شبیه خودم بغض در گلو داریو رنگ پیرهنت آه سرد و بیروح استهن, ...ادامه مطلب
منم که دوستت دارمنه مردی که دستش را به نردهها گرفتهنه باران پشت پنجرهمنم که دوستت دارمو غمبشکههای سنگینی رادر دلم جابهجا میکند.غلامرضا بروسان, ...ادامه مطلب
سوزاندیَم که دلم خام تر شودوحشی شدی، غزلم رام تر شودآهو برای چه باید زمانِ صیدکاری کند که خوش اندام تر شود؟جز اینکه از سر جانش گذشته تاصیاد نابغه ناکام تر شود؟آدم برای نشستن به خاک توباید نترسد و بدنا, ...ادامه مطلب
نامش برف بودتنش برفیقلبش از برفو تپششصدای چکیدن برفبر بامهای کاهگلی...و من او راچون شاخه ای که زیر بهمن شکسته باشددوست می داشتمبیژن الهی, ...ادامه مطلب
آه اگر دوران شیرین وفا خواهد گذشتروزهای همنشینی های ما خواهد گذشتبعد من تنها نخواهی ماند، اما بعد توبر من تنها نمی دانی چه ها خواهد گذشت...عاشقان تازه ات اهل کدام آبادی اند؟عطر گیسوی تو این بار از کجا خ, ...ادامه مطلب
اصلاً مهم نیستتو چند ساله باشیمن همسن و سال تو هستممهم نیستخانه ات کجا باشدبرای یافتنت کافی استچشم هایم را ببندمخلاصه بگویمحالاهر قفلی که می خواهدبه درگاه خانه ات باشدعشق پیچکی استکه دیوار نمی شن&, ...ادامه مطلب
چقدر ساده به هم ریختی روان مرابریده غصّه ی دل کندنت امان مراقبول کن که مخاطب پسند خواهد شدبه هر زبان بنویسند داستان مراگذشتی از من و شب های خالی از غزلمگرفته حسرت دستان تو جهان مراسریع پیر شدم آنچنان , ...ادامه مطلب
حرف که می زنی انگارسوسنی در صدایت راه می رودحرف بزنمی خواهم صدایت را بشنوم تو باغبان صدایت بودیو خنده ات دسته ی کبوتران سفیدیکه به یکباره پرواز می کنندتو را دوست دارم چون صدای اذان در سپیده دمچون راهی که به خواب منتهی می شودتو را دوست دارم چون آخرین بسته سیگاری در تبعیدتو نیستیو هنوز مورچه ها شیار گندم را دوست دارندو چراغ هواپیما در شب دیده می شودعزیزم!هیچ قطاری وقتی گنجشکی را زیر می گیرداز ریل خا,دوست,دارم ...ادامه مطلب
گرچه تنت را هنوز لمس نکرده تنمبوی تو را می دهد هر نخ پیراهنمدر رگ من جای خون می دود اکنون جنونچون که معطر به توست، هرچه نفس می زنمهم، همه ام سوختند، هم همه را سوختمخرمن در آتشم، آتش در خرمنمدر خودم آتش زدم غافل از اینکه کنونمن توام و اوفتاد خون تو بر گردنمفاصله ی عشق و مرگ، طی شده با پای منگر نپذیری تو نیست طاقت برگشتنمپشت در دوستی "کیستی؟" از من مپرسپیش تو من کیستم؟ تا که بگویم "منم"غلامرضا طریقی,کیستم؟ ...ادامه مطلب
... ولی نشد برسد دست من به دامن تونشد که بو کنمت ای بهار در تن تو!گرفت دست مرا هرکه، بر زمینم زدبگیر دست مرا، دست من به دامن توبه شاه بیت غزل های خواجه می مانستغزل ترانه ی چشمان مردافکن توشکوه شرقی خورشید های ناپیدانشد که نور بتابد به من ز روزن توتو باغ روشن آوازهای پیوندینشد که خوشه بچینم شبی ز خرمن توغریبه چشم تو را جار می زند امامنم که گم شده ام در نگاه روشن توغریب و گنگ به بن بست مرگ افتادمبیا,برسد,دامن ...ادامه مطلب