ساده اما قشنگ

متن مرتبط با «مگر چه کرده ام خدایا» در سایت ساده اما قشنگ نوشته شده است

داستان‌های ناتمام

  • من در قصه‌هايم سرِ پرنده‌اي را بريده و پنهان کرده‌ام تا خواننده به تحرک و تشنج تشديد شده‌ی تن و بال و پاهايش خيره شود؛ و پيش از آنکه پرنده بميرد، و تحرکش به سکون تبديل شود، شما تپش و تحرک و زنده بودن را در دردناکترين شکل آن مي‌بينيد که ديگر زندگي نيست، مرگ هم نيست؛ زيرا حرکت تندتر شده اندامش وجود دارد و زندگي آميخته با مرگ. و اين همه لحظه‌اي است پيش از مرگ، که پرنده شديدترين پر و بال زدن سرتاسر زندگي‌اش را انجام داده است؛ لحظه‌اي که بيشترين آميختگي را با زندگي و طلب زندگي دارد، آن هم درست در همسايگي مرگ. به خاطر همين است که تمام قصه‌هاي من شروع و پايان ندارد.داستان‌های ناتمامبیژن نجدیبرچسب‌ها: بریده کتاب, داستان‌های ناتمام, بیژن نجدی + نوشته شده در  دوشنبه بیست و چهارم مهر ۱۴۰۲ساعت 15:3&nbsp توسط احسان نصری  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سلام، یعنی خداحافظ!

  • تکليفِ تمام ترانه‌های مناز همين اولِ بسم‌اللهِ بوسه معلوم استسلام، يعنی خداحافظ !خداحافظ جایِ خالیِ بعد از منِ غريبخداحافظ سلامِ آبیِ امنِ آسودهستاره‌ی از شب گريخته‌ی همروزِ من،عزيزِ هنوزِ من... خداحاف, ...ادامه مطلب

  • تو را ز یاد نبردم مکن فراموشم...

  • ز شرم گرچه تهی ماند از تو آغوشمنمی‌شود شب دیدارمان فراموشمدلم که بود خروشان چو بحر شد خاموشچو موج گرم صدایت دوید در گوشمزدی به شانه‌ی من تکیه و ندانستیکه بار غم فتد از رفتن تو بر دوشمبه رنگ بخت منش آف, ...ادامه مطلب

  • دشوار است فراموشی لبخند تو

  • خانه‌ام را گم کرده‌اماین جریان هولناکعطرهای تو در بارانمرا آسوده نمی‌گذارندپسباز آی در این فصل بی باراناقرار می‌کنمتو را دوست داشتمتوهمان که مرا با لباس آبیبه عمق تعجب و انکار انبوه برده بودیمن ایستاد, ...ادامه مطلب

  • نزدیک به توام

  • اگر می‌خواهی احساس مرا بدانیبه سایه‌ات نگاه کننزدیک به توامحال که هرگز نمی‌توانم لمست کنمجمال ثریاترجمه‌ی سیامک تقی‌زاده, ...ادامه مطلب

  • به دامان تو ای پایان و ای آغاز برگشتم

  • به دامان تو ای پایان و ای آغاز برگشتمپر و بالی تکاندم، خسته از پرواز برگشتمبه سویت آمدم تا خود بگویم راز عشقم رادل از شرمندگی پر بود و بی ابراز برگشتممرا چون موج، دوری از تو ممکن نیست ای ساحلهزاران با, ...ادامه مطلب

  • هنوز می‌شنوم گام پر طنینت را

  • قسم به عشق که از عشق من یقینت رابریده‌اند و عوض کرده‌اند دینت رامنم قرینه‌ی تو نیمه‌ای که گم شده بودچگونه برده‌ای از یاد خود قرینت را؟به چشم‌های من آن بوسه حرف آخر بودچگونه محو کنم حرف آخرینت را؟بیا و, ...ادامه مطلب

  • امشب کنار غزل های من بخواب

  • سوزاندیَم که دلم خام تر شودوحشی شدی، غزلم رام تر شودآهو برای چه باید زمانِ صیدکاری کند که خوش اندام تر شود؟جز اینکه از سر جانش گذشته تاصیاد نابغه ناکام تر شود؟آدم برای نشستن به خاک توباید نترسد و بدنا, ...ادامه مطلب

  • تو نیستی غم پاییز را چه خواهم کرد

  • نگیر از این دل دیوانه، ابر و باران راهوای تنگ غروب و شب خیابان رااگرچه پنجره‌ها را گرفته‌ای از مننگیر خلوت گنجشک‌های ایوان رابهار، بی تو به این خانه گل نخواهد دادهوای عطر تو دیوانه کرده گلدان رابیا که, ...ادامه مطلب

  • كدامين جاده امشب می گذارد سر به پای تو؟

  • تمام خاک را گشتم به دنبال صدای توببين! باقی است روی لحظه هايم ج, ...ادامه مطلب

  • بر من تنها نمی دانی چه ها خواهد گذشت...

  • آه اگر دوران شیرین وفا خواهد گذشتروزهای همنشینی های ما خواهد گذشتبعد من تنها نخواهی ماند، اما بعد توبر من تنها نمی دانی چه ها خواهد گذشت...عاشقان تازه ات اهل کدام آبادی اند؟عطر گیسوی تو این بار از کجا خ, ...ادامه مطلب

  • چه خوشبخت هستید شما

  • چه خوشبخت هستید شمااما خود نمیدانیدشما که از اندوهناکترین روزهاتنها عصرهای جمعه را به خاطر داریدحسن آذری, ...ادامه مطلب

  • چه خواهی کرد؟

  • روزی که دل بستم به خود گفتم: با رنج دل کندن چه خواهی کرد؟این زن دلش پابند ماندن نیست، با رفتن این زن چه خواهی کرد؟او دیگر آن شیدای سابق نیست، آنگونه که می گفت عاشق نیستتو فرض کن آمد در آغوشت، با یک بغل آهن چه خواهی کرد؟تسلیم شو ای  جنگجوی پیر! سهم تو پیروزی نخواهد بودبا این خشاب خالی و این زخم، در لشکر دشمن چه خواهی کرد؟گیرم سلامی هم رسید از او، یا نامه ای هم آمد و خواندیوقتی که یوسف بر نخواهد گشت,خواهی,کرد؟ ...ادامه مطلب

  • ... ولی نشد برسد دست من به دامن تو

  • ... ولی نشد برسد دست من به دامن تونشد که بو کنمت ای بهار در تن تو!گرفت دست مرا هرکه، بر زمینم زدبگیر دست مرا، دست من به دامن توبه شاه بیت غزل های خواجه می مانستغزل ترانه ی چشمان مردافکن توشکوه شرقی خورشید های ناپیدانشد که نور بتابد به من ز روزن توتو باغ روشن آوازهای پیوندینشد که خوشه بچینم شبی ز خرمن توغریبه چشم تو را جار می زند امامنم که گم شده ام در نگاه روشن توغریب و گنگ به بن بست مرگ افتادمبیا,برسد,دامن ...ادامه مطلب

  • سراغی از تو نگیرم بگو چه کار کنم؟

  • غمش رهایی و خوشحالی اش گرفتاریهزار خوش دلی آکنده با خود آزاریدرست می شنوی؛ عاشقانه می گویمبدان که شعر دروغ است و عشق، بیماریسراغی از تو نگیرم بگو چه کار کنم؟که جان به لب شدم از قهر و آشتی، آریبه دوست داشتنت افتخار خواهم کردولی کلافه ام از این جنون ادواریاگر دوباره سراغی گرفتم از تو، نباشمرا رها کن و خود را بزن به بیزاریدو روز بی خبرم از تو و نمی میرمچنین نبود گمانم به خویشتن داریدلم به زندگی سخت و,سراغی,نگیرم,کنم؟ ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها