چه خواهی کرد؟

ساخت وبلاگ
روزی که دل بستم به خود گفتم: با رنج دل کندن چه خواهی کرد؟
این زن دلش پابند ماندن نیست، با رفتن این زن چه خواهی کرد؟

او دیگر آن شیدای سابق نیست، آنگونه که می گفت عاشق نیست
تو فرض کن آمد در آغوشت، با یک بغل آهن چه خواهی کرد؟

تسلیم شو ای  جنگجوی پیر! سهم تو پیروزی نخواهد بود
با این خشاب خالی و این زخم، در لشکر دشمن چه خواهی کرد؟

گیرم سلامی هم رسید از او، یا نامه ای هم آمد و خواندی
وقتی که یوسف بر نخواهد گشت با بوی پیراهن چه خواهی کرد؟

گفتم: بیا آینده ی من باش! تنها دلیل خنده ی من باش!
خندید و ساعت را نگاهی کرد، پرسید: بعد از من چه خواهی کرد؟

محمدرضا طاهری
برچسب‌ها: اشعار, غزل, محمدرضا طاهری

+ نوشته شده در  چهارشنبه چهارم مرداد ۱۳۹۶ساعت 14:59  توسط احسان نصری  | 
ساده اما قشنگ...
ما را در سایت ساده اما قشنگ دنبال می کنید

برچسب : خواهی,کرد؟, نویسنده : sadeamaghashango بازدید : 154 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 19:01